تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را