کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
ای در نگاه تو رازِ هزارانِ درِ بستۀ آسمانی
کی میگشایی به رویم دری از سرِ مهربانی؟
که بود این موج، این طوفان، که خواب از چشم دریا برد؟
و شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا برد
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
آماج بلا شد دل او از هر سو
از ناله چو «نال» گشت و از مویه چو «مو»
سامرا، امشب مدینه میشود مهمان تو
آسمانها اشک میبارند بر دامان تو
امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم
در باغ جهان نسیم سرمد آمد
بر غنچۀ علم، فیض بیحد آمد
آن نور همیشه منجلی فاطمه است
سرّ ابدی و ازلی فاطمه است
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
ای آسمان رها شده در بیقراریات
خورشید رنگ باخته از شرمساریات
بلبلی سوخت در آتش به فغان هیچ نگفت
لاله پژمرد و، ز بیداد خزان هیچ نگفت
در هر نفس نسیم، بوی آه است
در شبنم - اشک گل - تبی جانکاه است
جبریل مکرر این صلا را سر داد
بلّغ، بلّغ... ندا به پیغمبر داد
منشق شده ماه از جبین در شب قدر
خورشید به خون نشسته بین در شب قدر
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
از اشک، نگاه لالهگونی دارد
داغ از همه لالهها فزونی دارد
دنیای بی نگاه تو تاریک و مبهم است
بیتو تمام زندگی ما جهنم است!
سجادهٔ اشک تو به هر جا باز است
صد جاده به سمت آسمانها باز است
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست