بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده