این زن که خاک قم به وجودش معطر است
تکرار آفرینش زهرای اطهر است
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اسما برای فاطمه مرهم درست كن
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفرهٔ دستش کریم بود
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شد
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان