خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم