ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم