میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست
عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس