در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
چقدر این روزهای سرد سخت است
و پیدا کردن همدرد سخت است
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند