پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است