وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
روی تو را ز چشمۀ نور آفریدهاند
لعل تو از شراب طهور آفریدهاند
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را