میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست
عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست