پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود