صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود