میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی