میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی