عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد