تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم