گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود