خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد