صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس