تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند