وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را