آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است