ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را