یکباره میان راه پایش لرزید
مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین
در هر عزای دلشکنی فَابکِ لِلحُسَین
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی