ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
کنار پیکر خود التهاب را حس کرد
حضور شعلهورِ آفتاب را حس کرد
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
برخیز ای برادر و عزم مصاف کن
شمشیر کین جاهلی خود، غلاف کن
عطش میگفت اِشرِب... گفت حاشا
تماشا کن تماشا کن تماشا
برای خاطر طفلان نیامد
نه، ابری با لب خندان نیامد
سوخت آنسان که ندیدند تنش را حتی
گرد خاکستری پیرهنش را حتی
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل