میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی