این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
از باغ، گل و گلاب را میبردند
گلهای نخورده آب را میبردند
گفت آن که دل تیر ندارد برود
یا طاقت شمشیر ندارد برود
ظهر عاشورا زمان دست از جان شستنت
آبها دیگر نیاوردند تاب دیدنت
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی