هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد