چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را