این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد