گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم