هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود