کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش
فدای عطر حوّل حالنای سال تحویلش
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
شور بهپا میکند، خون تو در هر مقام
میشکنم بیصدا، در خود هر صبح و شام