روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين