اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
چون دید فراز نی سرش را خورشید
بر خاک تن مطهرّش را خورشید
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين