با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد