آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
کسی که جان عزیزش، عزیز، پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید