همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟