ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته