ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم