گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم