خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم