کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
با فرق شکسته، دل خون، چهرۀ زرد
از مسجد کوفه باز میگردد مرد
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
از بدر، از خیبر علی را میشناسند
یاران پیغمبر علی را میشناسند
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش