خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود