ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»