بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است