شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
لبتشنهای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگریست و این داغ دیگری