او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟