چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چهکار کرد حسین
من و دل، شیعۀ دردیم مولا!
بدون تو چه میکردیم مولا!
شبیه گل، سرشتی تازه دارم
هوای سرنوشتی تازه دارم
ببین، تاریخ در تکرار ماندهست
جهان در حسرت بسیار ماندهست
من و آوازۀ برگشتن تو
دلی اندازۀ برگشتن تو
کسی اینگونه شیدایی نکردهست
شبیه من شکیبایی نکردهست
جهان در حسرت آیینه ماندهست
گرفتار غمی دیرینه ماندهست
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
کمی بشتاب، باران تشنه ماندهست
دل آیینهداران تشنه ماندهست
به هر آیینهای، تابندگی را
به هر دل، اشتیاق بندگی را
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
به یک عشق معمایی قسم خورد
به راز یک شکیبایی قسم خورد
دعا کن هر گلی پرپر نمیرد
کسی با چشمهای تر نمیرد
بیا با اشکهای ما وضو کن
جهان را با نگاهی زیر و رو کن
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو